English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6129 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Gordian knot U مشکل معما مانند
Gordian knots U مشکل معما مانند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
paradoxes U معما
enigmas U معما
enigma U معما
paradox U معما
chess problem U معما
quandaries U معما
conundrum U معما
quandary U معما
conundrums U معما
Chinese puzzle U معما
Chinese puzzles U معما
mysteries U معما
mystery U معما
riddle U معما
crux U معما
puzzle U معما
puzzles U معما
puzzling U معما
riddles U معما
the answer to the riddle U حل این معما
kluge U کلید معما
charade U نوعی معما
key to a riddle [راه حل معما]
riddles U جدول معما
riddle U جدول معما
puzzle box U جعبه معما
problem U معما موضوع
oedipean U زیرک در حل معما
problems U معما موضوع
riddlingly U بشکل معما یا چیستان
it is a puzzle to me U برای من معما است
puzzle U چیستان جدول معما
puzzles U چیستان جدول معما
puzzling U چیستان جدول معما
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
bushbabies U گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby U گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
lamellate U لایه مانند ورقه مانند
fossiliferous U فسیل مانند سنگواره مانند
jigsaw U مشکل
problem U مشکل
difficult U مشکل
uphill U مشکل
problems U مشکل
scarc ely U مشکل
jigsaws U مشکل
quandaries U مشکل
quandary U مشکل
adjustable wheel U چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
open sesame U مشکل گشا
What's the problem? U مشکل کجاست؟
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
fastidious U مشکل پسند
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
floorer U سوال مشکل
deep water <idiom> U مشکل سخت
picksome U مشکل پسند
fun and games <idiom> U وفیفه مشکل
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
ill- U مشکل سخت
solution U پاسخ یک مشکل
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
ills U مشکل سخت
faultless <adj.> U بدون مشکل
solutions U پاسخ یک مشکل
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
ill U مشکل سخت
knots U مشکل عقده
finically U مشکل پسندانه
fault description U توضیح مشکل
problem identification U بازشناسی مشکل
error description U توضیح مشکل
hard U مشکل شدید
harder U مشکل شدید
hardest U مشکل شدید
description of error U توضیح مشکل
defect description U توضیح مشکل
bisexual U خنثی مشکل
bisexuals U خنثی مشکل
knot U مشکل عقده
hard to please U مشکل پسند
miminy piminy U مشکل پسند
finicality U مشکل پسندی
feeding problem U مشکل تغذیه
impeccable <adj.> U بدون مشکل
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
flawless <adj.> U بدون مشکل
immaculate <adj.> U بدون مشکل
free from error <adj.> U بدون مشکل
exquisite taste U مشکل پسندی
f.in taste U مشکل پسند
sound <adj.> U بدون مشکل
hardly U مشکل بزحمت
fastidiousness U مشکل پسندی
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
turn tail <idiom> U فرار از خطر یا مشکل
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
solves U یافتن پاسخ یک مشکل
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
catastrophic error U خطا یا مشکل در کل سیستم
solve U یافتن پاسخ یک مشکل
unhandy U مشکل بدست امده
to resolve a doubt U حل مشکل یاشبهه کردن
to put the a. in the helve U مشکل یامعمائی را حل کردن
solved U یافتن پاسخ یک مشکل
ends U در انتها یا پس از چندین مشکل
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
no picnic <idiom> U ناخوش آیند ،مشکل
resource person U فرد مشکل گشا
mystification U مشکل وپیچیده سازی
calculation U پاسخ به یک مشکل در ریاضی
ended U در انتها یا پس از چندین مشکل
end U در انتها یا پس از چندین مشکل
problem child U کودک مشکل افرین
problem behavior U رفتار مشکل افرین
solving U یافتن پاسخ یک مشکل
iteration U تکرار یک برنامه برای حل مشکل
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
mattering U مشکل یا مساله قابل بحث
hardens U مشکل کردن سخت شدن
harden U مشکل کردن سخت شدن
finicking U جلوه فروش مشکل پسند
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
policy dilemma U تناقض سیاست ها مشکل سیاستی
it is particularly difficult U بیک طرزمخصوصی مشکل است
difficult terrain U زمین مشکل برای عبور
matter U مشکل یا مساله قابل بحث
mattered U مشکل یا مساله قابل بحث
clear up <idiom> U حل کردن یا توضیح دادن (مشکل)
i can add rapidly U مشکل مارا زیاد کرد
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
matters U مشکل یا مساله قابل بحث
calculates U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
break U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
calculated U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
calculate U یافتن پاسخ یک مشکل با کمک اعداد
formulas U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formulae U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
formula U مجموعهای از قوانین ریاضی برای حل یک مشکل
breaks U از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
degree of difficulty U درجه بندی حرکات مشکل شیرجه
he can scarcely have done that U مشکل این کار را کرده باشد
problem U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
procedure U روش یا مسیر مورد استفاده در حل مشکل
complicated U با چندین بخش یا مشکل برای فهمیدن
problems U سوالی که یافتن پاسخ آن مشکل باشد
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
auxiliary U پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
auxiliaries U پشتیبان یا وسیله جانبی در صورت بروز مشکل
conference U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conferences U ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
squirelly U اتومبیلی که در سرعت زیادکنترل ان سر پیچ مشکل باشد
get U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
gets U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
getting U برگشت عالی توپ مشکل درتنیس و اسکواش
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
graveyards U مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
Is that enough to be a problem? U آیا این کافی است یک مشکل بحساب بیاید؟
graveyard U مسیری که کسب امتیاز خوب روی ان مشکل است
problems U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
problem U یافتن علامت و روش رفع و تعمیر خطا یا مشکل
bugs U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
attended operation U فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
bug U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
bugging U خطایی در برنامه کامپیوتری که اجرا را با مشکل همراه میکند
tide (someone) over <idiom> U کمک به کسی برای فائق آمدن برشرایط مشکل
alternate U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
yorker U توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
seamless integration U فرایندشامل کردن وسیله بانرم افزارجدیددر سیستم بدون مشکل
A problem is a chance for you to do your best. U مشکل فرصتی است برای شما تا نهایت تلاشتان را بکنید.
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
alternated U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
alternates U مسیر پبشتیبان در سیستم ارتباطی که در صورت مشکل استفاده میشود
frame U خطای ناشی از یک بیت مشکل دار در فریمی در نوار مغناطیسی
caught between two stools <idiom> U [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
scallywag U نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
blue ribbon program U برنامه کاملی که در ابتدا و بدون هر گونه خطا یا مشکل اجرا شود
scalogram U نمایش وارائه ارقام واشکال از صور ساده بصور مشکل تدریجی
component U خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
linear U روش شکستن ریاضی مشکل به طوری که دو قسمت باکامیوتر قابل حل باشد
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
components U خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
to upset the applecart <idiom> U مشکل ایجاد کردن بویژه با بهم زدن برنامه کسی [اصطلاح مجازی]
brute force method U روش رفع مشکل که بستگی به قدرت کامپیوتر داردو نه به برنامه نویسی مناسب
cascaded star U روش گره ها در شبکه با توپولوژی ستاره با بیش از یک hub که در صورت مشکل پشتیبانی از آن ایجاد میکند
knowledge U وسایل و قوانین خبره را درباره یک موضوع مشخص اعمال میکند روی داده کاربر برای کمک به حل مشکل
The whole problem with the world is that fools and fanatics are always so certain of themselves, and wiser people so full of doubts. U مشکل اصلی در دنیا این است که احمق ها و متعصب ها همیشه از خودشان مطمئن و انسان های عاقل پر از تردید هستند.
diagnostic U محل و دلایل خطا نرم افزاری یا مشکل سخت افزاری
hook U نقط های در برنامه که برنامه نویس میتواند که آزمایش یا رفع مشکل را وارد کند
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
3as red as a rose
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
1معنی کلمه outliner در مکانیک خودرو (اتوبوس)
2Protozoa: entamoba coli cyst seen
1wildlike
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com